چند وقت پیش تو خیابون پیداش کردم ، داشتم قدم زنون می اومدم خونه ، اصلا به فکر این نبودم که یکی رو پیدا کنم تو لحظه بهش آب ، دون بدم سر اون درست تو همون روز که قرار بود تا فردا از بین بره برش داشتم آوردم تو خونه گذاشتمش تو شیشه پر از آب .تو راه اومدن به خونه به این فکر میکردم که میخوام اینو بزرگش کنم هر جور که هست .  .همون روزم باهاش صحبت کردم که اگه تو بمونی من با تمام وجود بهت میرسم  هر چی از دستم بیاد واسه رشد کردنت پات میریزم . اولین روز ریشه نداشت ، در حال پژمرده شدن بود ولی ناگهان جون گرفت و شروع کرد به ریشه دادن و حالا هم بزرگ داره میشه . و من همچین خوشحالم از بدونش این بالا  :))) :دی کم کم دارم به پرورش گل و گیاه رو می آورم . 

هرچند اسمش رو نمیدونم ! ولی اسم رو میزارم " گلی گلی "

نتیجه ش به ترتیب تو عکس زیره . 

عکس گلی گلی 

این داستان : و نسل های که سوخت

مثل این

تو ,رو ,، ,گلی ,خونه ,  ,ناگهان جون ,جون گرفت ,گرفت و ,و شروع ,ولی ناگهان

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سون چت | چت روم سون چت | سون چت اصلي | 7 چت بازار فایل بسته بندی اثاثیه منزل22118072 مشاوره حقوقي انجمن ادبی فرتاش مطالب اینترنتی ehteraq نرم افزار text Academia